امیرهوشنگ دولو، شاه، و کشت دوبارهی تریاک در ایران بهروایت علینقی عالیخانی
از مجموعهی تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد

آنچه در ادامه میآید بخشی از مصاحبهی پروژهی تاریخ شفاهی ایران در هاروارد با علینقی عالیخانی (وزیر اقتصاد و رئیس دانشگاه تهران) است.
***
"یک روز هویدا به من زنگ زد و گفت که امیرهوشنگ دولو درخواستهایی کرده بوده و هویدا هم این درخواستها را از طریق تهرانی معاون من برای من فرستاده بوده و مایل است بداند که نتیجهاش چه شده. داستان به این صورت بود که روز پیش از این تلفن هویدا، تهرانی نزد من آمد و گفت که هویدا در جلسهای از او خواسته که با توجه به امکاناتی که در مقررات صادرات و واردات هست راهی پیدا بکنند که امیرهوشنگ دولو بتواند جنسی را که قاعدتاً کسی حق ورودش را ندارد به کشور وارد بکند و بفروشد. و مورد پیشنهادی امیرهوشنگ دولو هم این بود که مقداری کره از تصور میکنم لهستان یا کشور دیگری بخرد و به ایران بیاورد ولی ما چنین اجازهای را به اسم فقط به او بدهیم و برای هیچکس دیگری هم همچین حقی را قائل نباشیم. و خود امیرهوشنگ دولو هم بعداً به هویدا و تهرانی ملحق شده بود و در آنجا به تهرانی گفته بود که حالا اگر این هم نشد در داخل این تعرفهای که نزدیک به نهصد قلم کالای مختلف در آن به صورت کلی اسم برده شده چیز دیگری را پیدا بکنند که او بتواند یک تجارتی را انجام بدهد.
و تهرانی به من میگفت که رفتار هویدا با او بسیار خودمانی بود و کاملاً معلوم بود که هویدا مایل است به او کمکی بشود و کاملاً معلوم بود که شاه به هویدا در این مورد دستور داده که چنین کمکی انجام بپذیرد. و روز بعد که یک پنجشنبهای بود خوب خاطرم هست، هویدا از من میپرسید که عکسالعمل من چیست؟ گفتم که متأسفانه هیچگونه کاری من برای این آقای امیرهوشنگ دولو نمیتوانم بکنم چون مقررات برای فرد نوشته نشده و ایشان با توجه به مقررات موجود مانند هر واردکننده دیگری میتوانند یک جنسی را بیاورند یا جنسی را صادر بکنند. اما اینکه من برای ایشان تبعیضی بکنم و امتیازی قائل بشوم دیگر قادر به اجرای برنامههای دیگرم نیستم. ایشان خیلی اصرار کردند گفتند، من از تو این خواهش شخصی را میکنم که اینکار را انجام بدهی. من الان در اتومبیل خودم هستم دارم به طرف فرودگاه میروم و میخواهم که تو به من بگویی که اینکار را خواهی کرد. تو میدانی من چهقدر خسته هستم و الان میخواهم بروم آنجا هواپیما بگیرم و بروم سد دز و با ارتشبد خاتم یک دو روزی را اسکی آبی بکنم. و تو الان با این نه گفتنت مانع اینکار من میشوی.»
گفتم: «من خیلی متأسف هستم ولی شاید هم حساسیت زیادی نداشته باشم چون برخلاف ایشان من از امکان اسکی آبی محروم هستم و ناچارم پشت میزم بگیرم بنشینم و کار بکنم، این است که شاید خوب نتوانم بفهمم که لذت چنین تفریحی چیست. اما بههرحال خیلی متأسفم که مزاحم برنامههای ایشان میشوم ولی دلیلی هم نمیبینم که ایشان برنامهشان را تغییر بدهند چون جواب من منفی است. و به ایشان تذکار دادم که اگر من در کار خودم در وزارت اقتصاد به هر مقداری موفق شدم دلیلش این است که چندین سال زحمت کشیدم تا بخش خصوصی ایران را واقعاً و صمیمانه قانع کردم که در هیچ کاری خارج از مقررات امیدی برای هیچکس و هیچ مقامی وجود ندارد. و علت اینکه آنها هم با جان و دل الان کوشش میکنند و سرمایهگذاری میکنند این است که به این حرف اعتقاد پیدا کردند و الان با یک عمل ناشایست ما میخواهیم روی تمام اینکارها خط بطلان بکشیم. و اینکار هیچگاه از دست من برنخواهد آمد. بههرحال تمام مدتی که ایشان از خانه خودشان حرکت کرده بودند و در اتومبیل بودند و به طرف فرودگاه میرفتند این مذاکره تلفنی ما ادامه پیدا کرد. و هم او عصبانی به نظر میرسید و هم من سخت عصبانی بودم. و همچنان در جواب منفی خودم پافشاری کردم. در نتیجه ایشان گفتند «بسیار خوب تو که ملاحظه دوستی با مرا نمیکنی و مرا محروم کردی از برنامهای که داشتم، من به سد دز نخواهم رفت و الان میروم به دفترم نخستوزیری و تو هم بیا آنجا.»
من هم بلافاصله کارهای دیگرم را کنار گذاشتم و محض خاطر این عزیز دردانه دولو به نخستوزیری رفتم. در آنجا ناصر یگانه وزیر مشاور هم حضور داشت. و این مرد بیشخصیت هم چندینبار به عنوان نصیحت به من میگفت که بهتر است که من کاری که خلاف میل اعلیحضرت همایونی است و هویدا هم در آن مورد علاقهمند است انجام ندهم. و من هم از او تشکر کردم و به او توصیه کردم که دیگر نصیحتی به من نکند و این نوع احتیاطها را خودش در کارهایش مراعات بکند. و بعد هم به هویدا توضیح دادم که من از عهده چنین کاری هرگز برنخواهم آمد و خیلی صریح چون دیگر پای تلفن هم نبودیم و ترس از کنترل تلفنی هم نداشتم، به او خیلی صریح گفتم که «من میخواهم به شما این اخطار را بکنم که حتی اگر اعلیحضرت همایونی هم به شخص من دستور اجرای چنین کاری را بدهند اطاعت نخواهم کرد.» و به خاطر گفتوگوی خیلی تندی که با او داشتم به او یادآور شدم که زور آنها به من نمیرسد. گفتم: «من با این زندگی نسبتاً محقری کار وزارت اقتصاد خودم را شروع کردم و این زندگیام درش تغییری ایجاد نشده. و آنها میتوانند مرا بیکار بکنند، میتوانند حتی مرا بازداشت بکنند. ولی زن من تا پیش از وزارت اقتصاد من به کار کردن عادت داشته برای اینکه ناچار بودیم هردویمان کار بکنیم که زندگیمان را تأمین بکنیم. از آن به بعد هم کار خواهد کرد و خانواده من سعی خواهد کرد با شرایط سختتری زندگی خودش را ادامه بدهند. ولی تصور اینکه من خلاف اصولی که به آنها اعتقاد دارم رفتاری بکنم، او نباید بکند.»
البته هویدا خیلی جا زد. ولی گفت: «پس برو به دفترت و هر چه نظر داری بنویس و اینها را بیاور به دربار، من هم به آنجا خواهم رفت که به عرض اعلیحضرت برسانیم.» من هم بسیار ناراحت به وزارت اقتصاد برگشتم و آن روز برایم یقین شد که دیگر جای ماندن من در این وزارتخانه نیست برای اینکه تا آن موقع از این نوع درخواستهای بیربط شرمآور به این صورت از من کرده بودند و تا این اندازه من تحت فشار قرار نگرفته بودم. ولی مدتی بود که به همراه این انتریکها، این نوع تقاضاهای بیربط هم میدیدم و دیگر مرحله بالای او درخواست امیرهوشنگ دولو بود. به دفتر خودم رفتم و باز هم طبق معمول شروع به نوشتن گزارش مفصلی کردم و سپس روانه کاخ نیاوران شدم. وقتی به آنجا رسیدم هنوز هویدا نیامده بود. ولی از پلههای کاخ که بالا رفتم با علم روبهرو شدم و ناگهان از من پرسید که چه اتفاقی افتاده؟ تعجب کردم که چرا چنین سؤالی را میکند. گفت، «قیافه تو بههیچوجه حالت همیشگیاش را ندارد.» به او توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده و گفتوگویی که با هویدا داشتم صادقانه به اطلاعش رساندم و او از من خواست ببیند که چه گزارشی نوشتم، و وقتی همه آن را خواند تأیید کرد گزارش را خیلی خوب تهیه کردم و به همین صورت هم میباید به عرض برسد. و علم هم چون اخلاق مرا میدانست هیچ نوع اصراری نکرد و فقط مسئله را به شوخی و لبخند برگزار کرد و سعی کرد مرا آرام بکند و گفت که کاملاً میتواند بفهمد که شخصی با مشخصات من جز این کاری نخواهد کرد.
بعد هم هویدا آمد و نامه را از من گرفت و گفت، «من این را به حضور اعلیحضرت میبرم ولی تصور میکنم که خود ایشان شما را احضار خواهند کرد و باید آنوقت نظرات خودتان را به ایشان بگویید.» به عبارت دیگر اشاره کرد که من باید آماده باشم که عین سخنانی را که به او گفتم بتوانم روبهروی اعلیحضرت هم تکرار بکنم. و من هم مصمم بودم که چنین کاری را انجام بدهم و اگر هم گفتوگوی ما تند میشد بیاجازه یا با اجازه به منزل خود بروم و دیگر به سر کار برنگردم. ولی شاه که متوجه سرسختی و مقاومت من شده بود ترجیح داد با من روبهرو نشود و به هویدا گفت که از این موضوع صرفنظر بکند.
ولی در واقع از یک چنین نافرمانی بههیچوجه خوشش نمیآمد و من خوب میدانستم که در همان زمان وزیرهای دیگر چنین رفتاری را نمیکردند. ولی بههرحال وزیرهای دیگر هم در شرایط من نبودند. نه به آن اندازه زحمت کشیده بودند که پایههای یک کار اساسی ریخته بشود. درباره همهشان نمیخواهم این ادعای بیربط را بکنم، ولی در بعضی از آنها که به کارهای شبیه مال من مربوط میشد. و از طرف دیگر هم شاید به آن اندازه اهمیت نمیدادند که در بعضی موارد کاملاً مطابق اصول و ضوابط و مقررات رفتار نکنند. ولی یک چنین موردی البته باعث میشد که شخص پست و فاسدی مانند امیرهوشنگ دولو هم به گروه مخالفان درباری من که در میان آنها چندین نفر را میشناختم و میدانستم که پشت سر من توطئه میکنند وجود داشتند بپیوندد. اشخاص دیگر شبیه مثلاً ایادی بودند که او هم چندین بار درخواستهایی کرده بود که قابل اجرا نبود. بعد خود
س- این چه سالی بود؟ تا چند وقت قبل از استعفای شما؟
ج- کمتر از یک سال پیش از استعفای من بود. و در واقع از همان روزی که این جریان شد برای من یقین شد که من دیگر نباید به خدمت خودم در وزارت اقتصاد ادامه بدهم. بعد هم شاه تندیهای بیش از پیش و بیجایی اصولاً در اداره امور از خودش نشان میداد که تا آن موقع ما به آن عادت نداشتیم و در واقع مرحله تازه رفتار شاه در اداره امور مملکتی بود که تصور میکرد که عقل کل است و تمام مسائل را میداند و بنابراین هر چه میگوید باید به همان صورت اجرا بشود و به همین دلیل هم برخوردهای دیگری هم برای من با ایشان به وجود آمد.
ج- این دو ماجرا درباره هوشنگ دولو و همچنین دکتر رام وزیر بانک عمران را که اشاره کردم در واقع نمونهای از تغییر روش شاه درباره امور مملکتی در سالهای آخر وزارت من بود. اگر بخواهم رفتار شاه را در دورهای که من در دولت بودم از نظر روش اداری تقسیم بکنم، باید به دو دوره قائل باشم. یکی از زمان اصلاحات ارضی تا تاجگذاری شاه و دیگری از تاجگذاری تا جشنهای شاهنشاهی و بعد.
در دوره اول شاه بیشتر به عنوان یک رهبر مترقی و اصلاحطلب خودنمایی میکرد. نفوذ درباریان بسیار کم بود. اطرافیان شاه جرات زیادی برای درخواست و توقعات بیجا از دستگاهها نداشتند. خود شاه هم چندان روی خوشی به این نوع رفتارها نشان نمیداد. تاجگذاری در نهایت موفقیت و در میان شادی واقعی مردم برگزار شد. و اگر شاه میخواست و حاضر بود با مردم خودش با ملت خودش تفاهم داشته باشد و ایدههای پوسیده و غلط دادن اهمیت به خارجیها را به دور بریزد، میتوانست پایههای محکمی برای رژیم سلطنتی ایران و دوام سیستم مملکتی ایجاد بکند و تدریجاً ترتیبی بدهد که مردم حق مداخله بیشتری در امور خود داشته باشند. ولی انگار زندگی این مرد و در نتیجه سرنوشت مردم ایران دستکم در نسل ما مشابه یک تراژدی یونانی است که در آخر باید به صورت بد و شومی ختم بشود.
شاه به جای استفاده از همه امکاناتی که برای او به وجود آمده بود. به جای فشردن دست میلیونها نفری که به سوی او دست دراز کرده بودند، ترجیح داد دوباره به نوعی روش حکومتی فردی، مداخله بیجا و پشتیبانی از اطرافیان خود و درباریان بپردازد. به همراه این کار، شاه با دقت مواظب بود که هیچ کسی سری میان سرها پیدا نکند و اگر کوچکترین احساس خطری میکرد ترتیب تغییر شغل آن فرد را میداد. به همین دلیل بود که آنچنان که پیش از این اشاره کردم، وزارت کشاورزی را به چهار یا پنج دستگاه مختلف تقسیم کرد. هویدا هم در این جریان بیگناه نبود. او در میان ما تنها کسی بود که شم سیاسی داشت ولی از این شم سیاسی خود برای بهبود آینده ایران استفاده نمیکرد. تنها هدف او این بود که خود بر سر کار بماند و شاه و افراد مورد نظر شاه را راضی نگه دارد. و از این گذشته هیچ هدف دیگری نداشت. به جرأت میتوانم بگویم که هیچ یک از نخستوزیران پیش از او به اندازه او حاضر به قبول همه حرفهای شاه نبودند.
س- حتی دکتر اقبال؟
ج- حتی دکتر اقبال حاضر به اینکارها نبود. من رفتار دکتر اقبال را در برابر شاه دیده بودم و در ضمن اینکه نهایت ادب را به خرج میداد ولی شخصیت خودش را هم تا آنجایی که میسر بود حفظ میکرد. هویدا که به مراتب از نظر فکری از او برتر بود بههیچوجه ملاحظه این مسائل را نمیکرد و همانطور که گفتم و باز هم تکرار میکنم آینده ایران آنقدر برای او مطرح نبود که ماندن خود در شغلش.
شاه تدریجاً شروع به گسترش مداخله شخصی خود در کارها کرد، و در همان سالها که البته تاریخ دقیقش متأسفانه به خاطرم نیست، خواست که لایحهای به مجلس عرضه شود و سازمان بازرسی شاهنشاهی به وجود آید. تصور این مرد این بود که از طریق بازرسان خود میتواند کیفیت کار دستگاهها را بهتر کند درحالیکه بازدهی بهتر دستگاهها نیازمند ایجاد فضای آزادتر، امکان اعتراض و ایرادگیری و در نتیجه وادار کردن افراد به ملاحظه و مواظبت در رفتار خودشان بود.
وگرنه در یک شرایط خفقانآور بازرس شاهنشاهی نیز پس از مدتی تبدیل به فردی فرصتطلب و سودجو میشد. آنچنان که چنین جریانی پیش آمد. از طرف دیگر همانطور که اشاره کردم نفوذ اطرافیان او تدریجاً توسعه یافت. به عنوان نمونه همین امیرهوشنگ دولو تبدیل به یکی از نزدیکترین و محرمترین دوستان شاه شده بود و همه از این امر متعجب بودند. این مرد که انحصار فروش خاویار ایران به اروپا را در دست داشت شهرت داشت که در قاچاق مواد مخدر هم آلوده است. من البته هیچگونه دلیلی در اینباره ندارم ولی اینقدر میدانم که پلیس سوئیس هیچگاه روی خوشی به ورود آن مرد به خاک سوئیس نشان نمیداد. و اگر اشتباه نکنم حتی یکبار مایل بودند او را دستگیر بکنند ولی چون جزو ملتزمین رکاب شاه بود از اینکار خودداری کردند. تصور نمیکنم پلیس سوئیس بدون دلیل به چنین عمل تندی میخواسته دست بزند.
بههرحال این آقای دولو با چاپلوسی تملق و جاکشی مورد توجه خاص همایونی بود. به عنوان نمونه از نفوذ و طرز رفتار این مرد کافی است بگویم که در سال ۱۳۴۷، در تابستان ۱۳۴۷، جلسه شورای اقتصاد در حضور اعلیحضرت در کاخ تابستانی رامسر برقرار بود. تشریفات دربار به این صورت بود که اتومبیل وزیران و حتی نخستوزیر همیشه در برابر کاخ مقر اقامت شاه میایستاد و نخستوزیر یا وزیران پیاده از باغ به کاخ میرفتند. در آن روزی که ما قرار بود برای جلسه شورای اقتصاد در کاخ رامسر نزد شاه گرد هم آییم همین که پیاده وارد کاخ شدیم ناگهان اتومبیلی را در پشت سر خود دیدیم که آقای امیرهوشنگ دولو را به جلوی کاخ برد تا ایشان پیاده شوند. البته این مسئله بسیار کوچکی است و از نظر کلی اهمیت چندانی نباید برایش قائل شد. ولی نشان میداد که شخصی مانند دولو دستکم در مواردی قادر به انجام حرکاتی است که نخستوزیر یا وزرا به خود اجازه نمیدهند. در همین جلسه
س- ایشان مگر در جلسه هم شرکت داشت؟
ج- ایشان در جلسه شرکت نداشت ولی چون میخواست به کاخ برود به این صورتی که نقل کردم رفت.
س- آها.
ج- در همین جلسه شورای اقتصاد در رامسر، شاه به شدت اصرار کرد که از نو کشت تریاک در ایران مجاز بشود. این نکته را چندینبار پیش از آن هم ایشان در شورای اقتصاد مطرح کرده بودند و هربار با مخالفت اعضای شورای اقتصاد روبهرو بودند. و در آن چند سال اول پس از اصلاحات ارضی هم رسم بر این بود که اگر کسی نظر مخالفی دارد میتواند با کمال صراحت بیان کند یا احیاناً هم میان شاه و آن فرد ممکن بود کار به استدلال و مخالفت با یکدیگر برسد. البته همه اینها در حد مؤدبانه.
به همین ترتیب در این جلسه هم باز چندین نفر از جمله خود من شروع به مخالفت کردیم. ولی ایشان اصرار داشتند که چون ما نمیتوانیم جلوی قاچاق تریاک از ترکیه به ایران را بگیریم، برای از بین بردن این قاچاق بهترین راه این است که خودمان تریاک بکاریم و به مردم عرضه داریم. این حرف بسیار بیربط بود. چون کافی بود آن مقدار تریاکی که مورد نیاز بود دولت احیاناً از خارج بخرد و در اختیار معتادان بگذارد. همه ما حس میکردیم که این شاه نیست که درخواست کشت مجدد تریاک در ایران را دارد، این امیرهوشنگ دولو تریاکی است که مایل است بتواند به تریاکهای با کیفیت بالاتری که در گذشته در ایران کشت میشد دست پیدا کند. البته شنیدهام ولی مطمئن نیستم که این مرد حتی در بعضی جلسههای خصوصی به اصرار شاه را هم قانع کرده بود که گاهی وقت پکی بزند و این را برای سلامتی او بسیار مفید تشخیص میداد.
ولی مسئله اساسی این است که شاه تدریجاً شروع به خراب کردن ساختمانی که با زحمت و به مقدار زیاد با همت خود او بنا شده بود پرداخته بود. منع کشت تریاک و کاهش شماره تریاکیها در ایران از موفقیتهای بزرگ بود و برای ایران در خارج حیثیت و آبروی زیادی ایجاد کرده بود. یکی از دوستان من تعریف میکرد که وارد فرودگان نیویورک شده بود و در آن روز به خصوص مأموران گمرک نیویورک پس از نگاه به گذرنامهها سخت مشغول بازرسی بدنی یکایک مسافران بودند. همین که او گذرنامه ایرانی خود را نشان میدهد میگویند «تو از بازرسی بدنی و بازرسی چمدانها معاف هستی، برای اینکه از کشوری میآیی که در آن اجازه فروش مواد مخدر را نمیدهند. و اگر هم کسی به چنین کاری دست بزند اعدام میشود.» و رفیق من در نهایت سربلندی آن روز در میان شماره زیادی مسافران اروپایی از گمرک نیویورک بیرون رفته بود.
البته باز هم برای من مسئله به صورت سربلندی در گمرک نیویورک مطرح نیست. ولی میخواهم بگویم وقتی یک کشوری توانسته چنین موفقیتی به دست بیاورد که مورد تأیید خارجیها نیز هست دلیل ندارد تمام این زحمات را به هدر بدهد و دومرتبه تبدیل به کشور تولید کننده تریاک دربیاید. در عمل هم اینکار باعث کثافتکاریهای زیاد شد. چندین نفر از درباریها و والاحضرتها زمینهایی را در نقاط مختلف کشور در اختیار گرفتند و ولیان وزیر تعاون و امور روستاها در کمال بیشرمی همه نوع امکان برای کشت تریاک در اختیار این افراد قلدر گذاشت. و خبر دارم که خودش بهترین نمونه تریاکها را نزد امیرهوشنگ دولو میبرد تا موجب رضایت خاطر او را فراهم کند و در نتیجه از راه دولو شاهنشاه نیز نظر لطفی به او داشته باشد."
محمدرضا شاه امیرهوشنگ دولو علینقی عالیخانی
همرسانی
مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ








نظر شما