«دربارهی سفر اروپاییِ شاه ایران»
سفر ناصرالدینشاه به اروپا از نظرگاه روزنامههای آلمانی

آنچه در پی میآید ترجمهی اختصاصی گزارش تفصیلی روزنامهی آلمانی هانوفرشر کوریر (Hannoverscher Kurier) دربارهی سفر فرنگ ناصرالدین شاه است که در تاریخ 18 می 1889 منتشر شده است.
***
شاه ایران، ناصرالدینشاه، در نیمۀ ماه گذشته اقامتگاه خود، تهران، را ترک کرد و بدینسان سفر بزرگ و دیرزمانی را که از مدتها پیش اعلام شده بود آغاز نمود؛ سفری که او را به مراکز اروپایی، به سنپترزبورگ، برلین، پاریس، بروکسل، وین و قسطنطنیه، و نیز به چندین شهر بزرگ دیگر خواهد برد. شاه در ۱۱ ماه مه از مرز روسیه گذشت و در آنجا با تشریفات از سوی یک گارد افتخار از قزاقان مورد استقبال قرار گرفت؛ پریروز به تفلیس رسید و در کاخ فرماندار کل فرود آمد و در روزهای پایانیِ همین ماه وارد پایتخت روسیه خواهد شد. چنین سفری برای فرمانروای ایران اقدامی بس معنادار است و سزاوار توجه و ارزیابی.
این سومین سفر اروپاییِ ناصرالدینشاه است. نخستین بار او در سال ۱۸۷۳، با توجه به اوضاع نسبتاً نامطمئن داخل قلمرو خود، این گام نهچندان بیخطر را برداشت، و پنج سال بعد، در ۲۳ ماه مه برای بار دوم به پترزبورگ و در ۱ ژوئن به برلین رسید. شاه ناگزیر شد در پایتخت امپراتوریِ آلمان شاهد آن جنایت شریرانۀ نکوهیدهای باشد که در ۲ ژوئن علیه شخص امپراتور ویلهلم اول ارتکاب یافت؛ رویدادی که این فرمانروای آسیایی را سخت متأثر کرد و او را بر آن داشت که بیدرنگ سفر خود را به سوی پاریس ادامه دهد. سفرهای اروپاییِ ناصرالدینشاه، از جمله سفر کنونی، دقیقاً با سه سالِ برگزاریِ نمایشگاههای جهانی همزمان شدهاند: در سال ۱۸۷۳ نمایشگاه در وین برپا شد، در سال ۱۸۷۸ پاریس میزبان بود و در سال جاری نیز پایتخت فرانسه بار دیگر جهان را به نمایشگاهی فراخوانده است.
شاه ایران بیسبب سالهای برگزاریِ نمایشگاههای جهانی را برای سفرهای دورۀ اروپاییِ خود برنگزیده است؛ زیرا او این سفرها را عمدتاً بدین منظور انجام میدهد که از نزدیک با اوضاع و نهادهای اروپایی آشناتر شود، پیشرفتهای عظیم روزگار نو را در همۀ عرصهها ــ که نمایشگاههای جهانی گویاترین گواه آناند ــ با چشم خود ببیند و تا آنجا که ممکن است فرهنگ اروپایی را نیز برای کشور خود به کار بندد. اگرچه ایران بر پلهای نسبتاً پایین از مراتبِ تمدن قرار دارد، اما نمیتوان انکار کرد که بهویژه از زمانِ سفر دوم ناصرالدینشاه به اروپا، در حوزههای متعدد حرکتی رو به رشد پدیدار شده است که اگرچه تا حدی صرفاً ظاهری است، اما بههیچوجه نباید دستکم گرفته شود.
سازمان ارتش، دستگاه اداری، امور حملونقل و آموزشوپرورش از نوآوریهای سودمند بهرهمند شدهاند و بهویژه پایتخت، تهران، از آن زمان هرچه بیشتر سیمایی اروپایی به خود گرفته است. شاه این بار نیز، شاهِ شاهان، چیزهای نیکویی با خود به خانه خواهد برد و رعایای خود را از آن برخوردار خواهد کرد؛ و شاید نیز گنجینههای دیگری را به تهران بیاورد: همان تجربههایی که ممکن است بر کرانۀ نِوا و نیز بر کرانۀ تیمز به دست آورد.
در سنپترزبورگ و در لندن به شاه ایران ــ هرچند او مهمانِ ناخوانده است ــ ادای احترام خواهد شد؛ زیرا هم روسیه و هم انگلستان در پی آناند که او را به سوی خود جلب کنند. مناسبات با آسیا برای روسیه همواره بسیار مهم بوده است و همسایگیِ نیک با ایران برای اهداف آسیاییِ روسیه از اهمیت بسزایی برخوردار بوده. هنگامی که شاه در سفر دوم خود به اروپا پترزبورگ را دیدار کرد، در آنجا با پذیراییِ باشکوهی روبهرو شد و در لندن نیز از هیچ توجه و الطافی نسبت به شاهِ ایرانی دریغ نکردند. ایران در روزگار جدید، بهنحوی، چون صحنهای برای مراحل آینده در تداومِ گشایشِ مسئلۀ شرقی تلقی میشود و کلوس شمالی که بهسوی جنوب پیش میرود، در اینجا هرچه بیشتر در برابر فشار متقابلی قرار میگیرد که از سوی بریتانیای کبیر اعمال میشود. این رقابت میان دو قدرتِ ذینفع در آسیا از آغاز قرن ما صورتی ملموس یافت؛ آنگاه که انگلستان برای نخستین بار فرمانروای ایران را به انعقاد اتحادی علیه روسیه وا داشت.
اما از آن زمان شاه تجربۀ تلخی از دولتمردان انگلیسی اندوخت و در گذر سالها دگرگونیِ کاملی در رابطۀ ایران با انگلستان رخ داد. نفوذ روسیه اکنون در تهران غالب است و با همۀ تلاشهای آقای دراموند وولف نیز به احتمال بسیار از میان نخواهد رفت. انگلستان خود باید این را به حساب سیاست شناختهشده، متزلزل و خودخواهانه و بیوفای خویش در قبال ایران بگذارد؛ از سوی دیگر، برای سیاست ایران نیز نمیتوان ارزش چندانی از حیث اعتبار و معنای راستینِ دولتمدارانه قائل شد. دولت ایران خو کرده است که «قبای خود را به جهت باد بگرداند»؛ و از آنگاه که روسیه در قفقاز دست بالا را یافت، مسیرِ پیش رویِ قدرتمدارانِ ایران برای حفظ موجودیت سیاسیِ پادشاهیِ ایران، اگر بخواهند آن را نگاه دارند، از پیش ترسیم شده است.
ناصرالدینشاه بیگمان بهخوبی از دگرگونیهای خطیر آگاه است که در طول ده سالِ گذشته در آسیای مرکزی رخ داده. استقلال پادشاهیِ او به سبب گستردهشدنهای عظیم قلمرو روسیه در مخاطره است و با اوضاع کنونی، سرنوشتِ ایران بهتمامی در دست روسیه است که میتواند ایران را زیر سلطۀ خود آورد. بدینسان قابل درک است که دولتمردانِ تهرانی در پی کسبِ التفاتِ امپراتوریِ توانمندِ مسکو باشند که به آن وابستهاند؛ و اگر گهگاه برای انگلستان هم امتیازی قائل شوند ــ چنانکه بهتازگی در اعطای امتیاز تأسیس یک بانک دولتی در تهران ــ این کار از سر محاسبهای سنجیده است تا دهان رقیب روسیه را ببندند و وقوعِ فاجعهای را تا حد امکان به تأخیر اندازند؛ فاجعهای که در صورت رویاروییِ آن دو قدرت بزرگ ناگزیر باید بر دروازههای ایران دامنگیرِ کشور شود.
با این ملاحظات راهبُردی، شاه ناصرالدین در پترزبورگ و در لندن رفتار خود را تنظیم خواهد کرد و به خواستگاریها از التفاتش به شیوۀ خود پاسخ خواهد گفت. هنگامی که او در سال ۱۸۷۳ از نخستین سفر اروپاییِ خود به پایتخت بازگشت، شتاب کرد تا بارون رویتر، صاحبِ امتیازِ انگلیسیِ راهآهنِ ایران، را کنار بزند، تضمین مالی او را ضبط کند و ساختِ راهآهنی را که انگلستان امیدهای بسیار بر آن بسته بود، به پیمانکارانِ روسی بسپارد. دولت انگلستان واکنشی نشان نداد؛ ناتوانیِ خود را احساس میکرد. شاید این بار نیز شاه پس از بازگشت به انگلیسیها بهطور پسین نشان دهد که در پترزبورگ بوده است؛ جایی که میتوانستند به او بیاموزند چه تفاوتِ از زمین تا آسمانیست میان آنکه قدرتی لشکری آمادهبهکار در محل داشته باشد یا نداشته باشد.
ایران از علایقی که سرنوشت اروپا را رقم میزنند به دور است؛ اما از حیث رابطۀ میان روسیه و انگلستان و برای دگرگونیهای آتیِ اوضاع سیاسی در آسیا مهم است، و از این رو سفر اروپاییِ شاه نیز معنا و اهمیتی ویژه مییابد. — هانوفر، ۱۷ مه.
همرسانی
مطالب مرتبط
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ








نظر شما