شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه به‌روایت ایرانیکا

ترجمه‌ی اختصاصی مدخل محمود حلبی در دایره‌المعارف ایرانیکا، نوشته‌ی محمود صدری

شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه به‌روایت ایرانیکا

مطلب زیر ترجمه‌ی اختصاصی مدخل مربوط به محمود حلبی در دایره‌المعارف ایرانیکا، نوشته‌ی محمود صدری است. 

انتشار این مطلب صرفاً جهت بازتاب‌دادنِ پژوهش‌ها در خصوص تاریخ حوزه‌ی علمیه صورت می‌پذیرد. 

***

حلبی، شیخ محمود (تولد در مشهد، 13 رجب 1318/ 6 نوامبر 1900؛ درگذشت در تهران، 26 دی 1377/ 16 ژانویه‌ی 1998)، روحانی‌ای کاریزماتیک و بنیان‌گذار انجمن حجتیه بود. شیخ محمود حلبی خراسانی در مشهد به‌دنیا آمد؛ پدرش، غلام‌رضا از خانواده‌ای روحانی بود، اما از راه سماورسازی امرار معاض می‌کرد و نامِ خانوادگیِ او، "حلبی‌ساز" نیز از همین‌جا می‌آید. هم‌چنین، او از ارادت‌مندان امام سوم حسین‌بن‌علی [ع] بود و لقبِ ذاکرالحسین را دارا بود. محمود، پسر دوم خانواده، تحصیلات خود را در یک مدرسه‌ی سنتی (مکتب) آغاز کرد. پس از تکمیلِ تحصیلات‌ مقدماتی‌اش، او تحصیلِ [زبان] عربی، منطق، فقط و اصول را در مدرسه‌ی مذهبیِ محلی ادامه داد. سرشناس‌ترین مربی او در این مرحله‌ از تحصیلات‌اش، ادیب نیشابوری -شاعر و ادیبِ برجسته- بود. حلبی [سپس] وارد بالاترین سطح از تحصیلات حوزوی ([درس] خارج) شد و هم‌زمان، یک دوره‌ی اختیاری در فلسفه‌ی ملاصدرا و اخلاق را نیز به‌انجام رساند. (گروهی از نویسندگان، ص19-22.) رشدِ فکریِ بعدیِ حلبی، متأثر از دو چهره‌ی اندیشه‌آفرین بود: نخست، برخوردِ تصادفیِ او با عارفی روحانی، شیخ حسن‌علی نخودکی اصفهانی (1862-1942؛ مقدادی، حلبی، بحثی درباره‌ی..، ص21-24)، که در آن او از یک بیماریِ کشنده شفا یافت و باعث شد که او، این روحانیِ شفابخش را به‌عنوانِ استادش برگزیند. در سال‌های بعد، حلبی، کسی که در صورتی دیگر ممکن بود فیلسوفی سختگیر باشد، دست به انجام اعمال زاهدانه و عرفانی شدیدی زد که شامل چرخه‌های تجویز‌شده‌ی انزوا و مراقبه (چله‌نشینی) بود. این دوره، مصادق بود با سکونتی هشت ساله در حومه‌ی نیشابور، در اوجِ آزار و اذیت رضاشاهی علیه روحانیان در اواخر دهه‌ی 1930 و اوایل دهه‌ی 1940. اگرچه بعدتر، او این اعمالِ باطنی را به‌ یک‌سو نهاد، اما این تجربه تاثیری پاک‌نشدنی بر شخصیت او نهاد. دوم، سلسله‌مناظره‌هایی با یک متکلم مشهور، میرزا مهدی غروی اصفهانی (1885-1945؛ حلبی، یادی از..، ص21-26) که طی آن‌ها حلبی احساس کرد که وظیفه دارد دفاع بی‌امان خود از فلسفه را رها کرده، و سر تعظیم در برابر تفسیر میرزا مهدی از کلام فرو آورد؛ تفسیری که از نفوذ [فلسفه‌ی] هلنیستی بر فلسفه‌ی اسلامی سنتی انتقاد می‌کرد و خواستار جدایی میان فلسفه‌ی سکولار و اندیشه‌ی دینی بود، همان‌گونه که از رویکردی بیش‌تر شیعی در تفسیر اسلام هواداری می‌کرد. این برخورد، به چهار سال آموزش انجامید که در آن، حلبی تعالیم میرزا مهدی را نوشته و ویرایش می‌کرد. نسخه‌های خطیِ این دروس، در کنار تعلیقاتِ فلسفیِ حلبی از این دوره (حواشی بر منظومه‌ی لئالی ، شرح الاسماء، و شرح الهدایه)، در کتاب‌خانه‌ی آستان قدس رضوی در مشهد موجود است. ارادت مادام‌العمر حلبی به این مکتب فکری، که با نام مکتب تفکیک شناخته شد (محمدرضا حکیمی، ص5-26)، نتیجه‌ی شاگردی او در این مرحله‌ از زندگی‌اش بود.

اگر حلبی در اواخر دهه‌ی 1940 در قامت حوزوی‌ای فاضل ظاهر شد و به‌نظر می‌رسید که بناست زندگیِ علمی آرامی را بگذراند که می‌توانست به رهبریِ دینی برسد، او هم‌چنین به‌عنوان یک سخنرانِ اثرگذار نیز شناخته شد. از همین‌رو، به‌جای آن‌که او مراحل پیش‌رفته‌ی فقه را به‌آرامی پیگیری کند، او خود را غرق در زندگی‌ای دید که مشتمل بر حضورِ عمومی و آموزش بود. (مصاحبه‌ی نویسنده با آیت‌الله عزالدین زنجانی، 1976.) حلبی، به‌عنوان سخنرانی محبوب، به مبارزات نخست‌وزیر محمد مصدق برای ملی‌سازیِ صنعت نفت (1951-1952) پیوست و در کنار محمدتقی شریعتی (پدر علی شعریتی)، در انتخاباتِ مجلس در سال 1952 از مشهد نامزد شد. (نبرد شرق، 20 اسفند 1330/ 11 مارس 1952.) نظر به پی‌آمدهای این مبارزه، حلبی کوشید تا مصدق را با هم‌پیمانِ سابقِ روحانی خود، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی آشتی دهد. ناکامی او در این کار، و کودتای پس از آن در سال 1953، پایانِ فعالیت سیاسی حلبی را رقم زد. (گروهی از نویسندگان، ص51.) تجربه‌ی او در این دوره، هم‌چنین می‌تواند سرخوردگی و کناره‌گیریِ کلی او از سیاست را توضیح دهد.

پس از کودتای 1953، حلبی به تهران نقل مکان کرد و خود را وقف راه‌اندازیِ یک سازمان مردمی بسیار سازمان‌یافته و کناره‌جو به نام انجمن حجتیه کرد. هدف اصلی این انجمنِ داوطلبانه، مواجهه با چالش مذهب بهایی، و خطر محسوس فعالیت‌های تبلیغیِ تهاجمی‌اش در ایران بود. حلبی مأموریت [انجمن] حجتیه را "دفاع علمی از اسلام" تعریف کرد. (مصاحبه با نویسنده، 1977.)

توجه حلبی به دیانت بهایی از تجربه‌ای شخصی برمی‌خیزد که در آن، یک مبلغ بهایی یکی از همکارانِ حوزویِ او، سید عباس علوی را به سلک بهائیت درآورد. حلبی که از این تجربه احساس خطر کرده بود، مطالعات سنتی خود را به یک‌سو نهاد و با قصد ارائه‌ی یک پاسخِ اسلامیِ جامع [به بهائیت]، خود را وقف مطالعه‌ی متونِ اصلیِ بهایی کرد. نتیجه‌ی این مطالعات، "نقد ایقان" بود که نقدی نامنظم از الاهیات بهایی است. از دست‌نوشته‌های کوچک‌تر این دوره، می‌توان به "نقد بر استدلالیه‌ی میرزا نعیم" و "نقد بر مفاوضات" اشاره کرد. این آثار بعدها در قالب مجلدات تایپ‌شده و صحافی‌شده، در اختیار رده‌های بالاترِ انجمن حجتیه قرار گرفت. در طول سه دهه‌ی بعدی، حلبی در رأس این انجمن موعودباورانه‌ ی مخالف با اصلاحاتِ شیعی باقی ماند.

انقلاب اسلامیِ سال 1979 حلبی را غافلگیر کرد. حلبی، با این‌‌که در آغاز به انقلاب باور نداشت و در محافل خصوصی از فرآیندهای انقلابی انتقاد می‌کرد، چند ماه پس از پیروزیِ انقلاب دیداری با آیت‌الله روح‌الله خمینی داشت؛ اما با استقبال سرد آیت‌الله و طعنه‌های جسورانه‌ی دستیارش صادق خلخالی مواجه شد. (ص189 ) چهار سال بعد، [امام] خمینی که از قدرت سازمانی و دیدگاه‌های متفاوت ایدئولوژیک حجتیه نگران بود، به‌نرمی و در لفافه آن را محکوم کرد. حلبی در پاسخ، علناً دستور داد که تمامی فعالیت‌های حجتیه پایان یابد. (مصاحبه با پهلوان.)

حلبی که در سال 1980 از ناتوانی‌های مرتبط با سکته‌ی مغزی رنج می‌برد، در خانه‌ی تازه‌خریداری‌شده‌اش در منطقه‌ی زعفرانیه‌ی تهران خانه‌نشین شد. [البته،] گروهی از ارداتمندان و شاگردان سابق‌اش، برای برگزاری بحث‌هایی درباره‌ی عرفان و فلسفه به خانه‌ی او می‌رفتند. (مصاحبه‌ی نویسنده با دکتر حسین تاجری و دکتر منصور پهلون، 20 جولای 2002.) حلبی در 26 دی 1377 در تهران درگذشت. او در قبرستان ابن‌بابویه در جنوب تهران به خاک سپرده شده است. از او چهار پسر و دو دختر به‌یادگار مانده است.

 


محمود حلبی انجمن حجتیه
هم‌رسانی

مطالب مرتبط
نظر شما