علی صفایی حائری
تو که پدرت روشنفکر بود، چرا گذاشت آخوند بشی؟!
خاطرهای از شیخ علی صفایی حائری (عینصاد)
در حدود سال ۴۵ بود، من در صحن نو در یکی از مقبرهها درسی داشتم که حدود ساعت ده با یک استاد خصوصی می خواندم. من روبهروی مقبره، کنار میلههایی که بر سر قبرها میگذاشتند نشسته و منتظر بودم تا استاد بیاید و درسم را بگوید. آن طرفتر هم چند نفر از مردهخورها و مقبرهچیها نشسته بودند و کنار آفتاب گرم و مطبوع، صحبتشان گرم و سرد و گُم بود. در این اثنا یک نفر پیرمرد آمد که به من اسمش رسیده بود و...
جدیدترین مطالب
15 دیماه در گذر تاریخ







